آید به سخن وصلت پیوسته جهان زیبا! تابنده ی شب ماهی می تابد و شب پیدا! کویت به رها رویا در فکر نوازش ها! می شد که بگیرم بر آغوش تو را گیرا! هجران غمت آتش سوزم ز شرر حیران! در ماتم هر اشکم چون غصه ی جان سودا! گر پرتو رویایی از صورت زیبایی! در دیده درخشانی باشد به گذر رویا! فکرم به روا رفتن سر را به فدا گشتن! در غمزه ی سیمایی من بودم و پرتوها! از غصه دمک نالد پیدا ز نهان پاسخ! با بودن رسوایی آید به فنا دنیا!
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت